بازدیدها: ۷
از نظافتچی تا شراکت در رستورانهای زنجیرهای
سال گذشته با انسان بسیار جالبی آشنا شدم. او مدیر عامل و سهامدار یکی از رستورانهای زنجیرهای بود. داستان موفقیت او نمونه مستقیمی از قدرت مهم دانستن خودمان و کارمان در هر سطحی است. او از خانواده متوسطی بود که پس از بازگشت از خدمت سربازی، به دلایلی، دیگر خانهای برای زندگی کردن نداشت. با یک ساک لباس در دست و مقدار کمی پول، در خیابانها سرگردان شد. با کمک یکی از دوستان دوران دبیرستانش توانست چند شبی به صورت مخفیانه در یک رستوران بخوابد.
بعد از چند شب، صاحب رستوران موضوع را میفهمد و از او میخواهد که آنجا را ترک کند. اما این دوست ما، با اصرار و خواهش فراوان از صاحب رستوران میخواهد که به او اجازه بدهد فقط شبها در رستوران بخوابد و در عوض سرویسهای بهداشتی رستوران را تمیز میکند.
صاحب رستوران ابتدا قبول نمیکند اما بعد از اینکه داستان آواره شدن این جوان در خیابانها را میفهمد به او اجازه میدهد که در عوض تمیز کردن سرویسهای بهداشتی، شبها در رستوران بخوابد. البته صاحب رستوران مرد منصفی بود و در عوض کارش به او پول هم میداد.
این دوست تعریف میکرد: «هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی در چنین وضعیتی قرار بگیرم که به خاطر چنین موقعیتی خوشحال شوم ولی آن موقع واقعا خوشحال شده بودم. تصمیم گرفتم کارم را آن قدر عالی انجام دهم که بتوانم اعتماد صاحب رستوران را جلب کنم. میخواستم به او ثابت کنم که من فرد شایستهای هستم و این موقعیت، ارزش واقعی من را تعیین نمیکند. دست به کار شدم و نهایت تلاشم را کردم تا کارم را خیلی خیلی عالی انجام دهم.
بعد از مدتی صاحب رستوران که من را زیر نظر گرفته بود، پیش من آمد و گفت: «فلانی، اولش فکر میکردم میخوای از زیر کار فرار کنی تا فقط یه جای خواب داشته باشی. اما وقتی دیدم چطور کارت رو عالی انجام میدی و اونو عیب و عار نمیدونی از جنمت خیلی خوشم اومد. از امروز بیا تو سالن به عنوان گارسون کارتو شروع کن»
باید بگویم که این دوست ما آن قدر گارسون خوب و خوش برخوردی شد که مشتریهای زیادی فقط به خاطر اخلاق و مردمداری او مشتری رستوران میشدند. مدتی بعد او از گارسونی به مدیریت رستوران ارتقا پیدا کرد و از آنجا بود که ایده زدن رستورانهای زنجیرهای را به صاحب رستوران پیشنهاد داد و همین طور پشت سر هم پلههای ترقی را آهسته اما پیوسته، طی کرد. او میگفت:
کوچکی یا بزرگی کار به کسی که آن را انجام میدهد بستگی دارد. اگر من وقتی یک نظافتچی بیجا و مکان بودم، کارم را سرسری انجام میدادم هرگز به جایی که اکنون هستم نمیرسیدم.»
منبع سوخت جت