طلبه جوان در وبلاگ درد و دل طلبگی نوشت:
خانه زندان شده من زندانی…
عادت به گله و شکایت کردن از زمین و زمان ندارم اما گاهی آنقدر روحم تحت تأثیر وقایع و اتفاقات اطرافم قرار میگیرد که تاب مقاومت نیاورده و زبان به گله باز میشود.
وقتی بعد از بیست سال که در #حوزه_علمیه باشی و دیگران طوری قضاوتت کنند که انگار تو را مقصر تمامی مشکلات و نداریهایشان، دلتنگی ها ، شرمندگی ها و هزاران هزار اتفاقی که بلای جان زندگی هایشان شده است میدانند تو باشی چه میکنی؟!
از وقتی که یادت میآید در طرح هجرت کرمان و اصفهان و چه و چه آن هم در روستاهایی که حدّاقل از مرکز شهر هفتاد هشتاد کیلومتر فاصله داشته اند تبلیغ کرده باشی و با لباس روحانیت خود و زندگی و زن و بچه ات خانه بدوش باشی و هر سال اثاثیه زندگی ات را جابهجا کرده باشی و با حقوق پانصد هزار تومانی بسازی و دم نزنی آن هم وقتی اقل حقوق کارگران و حتی پاکبان های شهرداری حقوقی بیشتر از تو باشد ، باز هم باید سکوت کنی و دم نزنی…
روزی در جلسه ای با اینکه هرگز جایی از حقوقم صحبت نمیکردم از دهانم پرید و گفتم پانصد تومان حقوق میگیرم یادم نمیرود همه زدند زیر خنده و گفتند حاج آقا این دیگه از اون حرفا بود شما دیگه ما رو سیاه نکن حتی یک نفر هم باور نکرد…! اما حقیقت همیشه و همیشه تلخ و مزخرف است.
وقتی پولی نداشته باشی که برای دختربچه ات یک بستنی بخری، خانه میشود زندان و زن و بچه ات میشوند زندانبان ، حتی حق اعتراض هم نداشتهباشی و باز هم سرت را به کتاب هایت گرم کنی
وقتی با بچههایت جرأت نکنی به پارک بروی
وقتی ضروری ترین وسایل زندگی شان را نتوانی تأمین کنی و …
آنوقت میفهمی من چه میگویم.
بیچاره مردم حق دارند دق و دلی هایشان را سر من و امثال من خالی کنند.
آن موقع که ایام انتخابات میشود اگر از صحیفه نور با سند از کتاب گفتارهای امام برایشان سخن بگویی که آخوند نباید رییس جمهور شود میگویند حرف سیاسی زدی و پایت را به دادگاه ویژه روحانیت باز میکنند و برایت پرونده سازی میکنند…!
بعد همین مردم تحت تأثیر ماهوارهها و فضا های مجازی به کسی رأی میدهند که چیزی از عدالت علی علیهالسلام نمیداند و از تمام دین فقط لفظ علی برکت الله را میداند، از من چه انتظاری داری..
حالا هر چه بگویی سیاست ما عین دیانت ماست
کدام سیاست…
وقتی آقای نماینده بجای اینکه وکیل مستضعفینی باشد که با فریب وعدههای واهی اش بر کرسی مجلس نشانده اند وکیل مدافع جیب خود و گرگزادههایش شده باشد و در چهار سال بار خود و خانوادهاش را بسته باشد.
آقای وزیر بجای گره گشایی از درد مردم دندان تیز کرده باشد برای گرفتن اقامت در اروپا و آمریکا
وقتی … وقتی…
تمام این ها که جمع میشوند آیا نباید به مردم حق بدهی هرآنچه فریاد دارند سر منه روحانی بزنند.
اگر به این درد هم نخورم که باید سرم را بگذارم و بمیرم.
بعد از هر نمازم برای حل مشکلات همین مردمی که به من دشنام میدهند دعا میکنم برای خودم هم دعا میکنم که آدم شوم اما از عاقبت بچههایم میترسم از روزی که این طفل های معصوم وارد اجتماع شوند میترسم از وقتی که بخاطر اینکه فرزند من هستند تحقیر شوند و من کاری از دستم بر نیاید میهراسم
برای فرج امام زمان دعا میکنم.
میدانم در کامنت های بعضی ها بعد از خواندن این درددل ها چه خواهم دید اما باز هم برای سلامتی امام خامنهای و تعجیل در امر فرج امام عصر دعا میکنم و آرزوی شهادت میکنم.
با اینکه میدانم شهادت لیاقت میخواهد که در من نیست. چقدر دست و پا زدم که با مدافعان حرم به سوریه و عراق بروم اما احدی یاری ام نکرد. اما باز هم در درگاه خدای کریم آرزوی شهادت میکنم.
به خدا دیگر خسته شده ام
آنقدر خسته که گاهی شب ها که میخواهم بخوابم با خودم میگویم ایکاش صبح فردا را نبینم…😔
سرم درد میکند
توی گوشهایم سوت میزنند
دردهای دلم زیاد هستند و …
آرزوی مرگ کمترین آرزوی این روزهای من است.
اما نمیدانم بعد از من چه بر سر بچههایم میآید.
البته خدای آنها بزرگ است و بر منکرش لعنت
مرگی که من میگویم شهادت است نه مرگ در بستر
ببخشید سرتان را به درد آوردم
از وقتی که یادم هست توی این وبلاگ دردهای دلم را مینویسم. شما به بزرگی خودتان ببخشید.
التماس دعای شهادت
دیدگاهتان را بنویسید